داستان دوستان
سخن گفتن شیرخوار و سنگسار مادر
صفوان به نقل از امام جعفر صادق علیه السّلام حکایت کند:
در زمان حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام دو نفر مرد بر سر بچّه اى شیرخوار نزاع و اختلاف داشتند؛ و هر یک مدّعى بود که بچّه براى او است .
در این میان ، امام حسین علیه السّلام عبورش بر ایشان افتاد و چون متوّجه نزاع آن ها شد، آن ها را مخاطب قرار داد و فرمود:
براى چه سر و صدا مى کنید؛ و داد و فریاد راه انداخته اید؟
یکى از آن دو نفر گفت : یاابن رسول اللّه ! این همسر من است .
و دیگرى اظهار داشت : این بچّه مال من است .
امام حسین علیه السّلام به آن شخصى که مدّعى بود زن همسر اوست ، خطاب کرد و فرمود:
بنشین ؛ و سپس خطاب به زن نمود و از او سؤ ال کرد که قضیّه و جریان چیست ؟ پیش از آن که رسوا شوى حقیقت را صادقانه بیان کن .
زن گفت : اى پسر رسول خدا! این مرد شوهر من است و این بچّه مال اوست ؛ و آن مرد را نمى شناسیم .
در این لحظه امام حسین علیه السّلام به بچّه اشاره کرد و فرمود:
به إ ذن خداوند متعال سخن بگو و حقیقت را براى همگان آشکار گردان ، که تو فرزند کدام یک از این دو مرد هستى .
پس طفل شیرخوار به اعجاز امام حسین علیه السّلام به زبان آمد و گفت : من مربوط به هیچ یک از این دو مرد نیستم ؛ بلکه پدر من چوپان فلان أ رباب است .
سپس حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه دستور داد تا زن را طبق دستور قرآن سنگسار نمایند.
امام صادق علیه السّلام در ادامه فرمایش افزود:
آن طفل ، بعد از آن جریان ، دیگر سخنى نگفت و کسى از او کلامى نشنید.